سادگورو آگاهی را تعریف می کند و برخی افسانه های رایج راجع به یک موضوع بسیار اشتباه درک شده است را بیان می کند . وی با بیان اینکه آگاهی هیچ ارتباطی با ذهن ندارد ، حالات مختلف آگاهی را از منظر یوگا بیان می کند.
” آگاهی “ کلمه ای است که بد استفاده شده است . به روش های مختلفی استفاده می شود. بگذارید آنچه را به عنوان آگاهی از آن یاد می کنیم تعریف کنم . شما به عنوان یک قطعه از زندگی ، به عنوان یک بدن ، مقدار مشخصی از خاک ، آب ، هوا ، آتش و اتر یا آکاش هستید و یک هوش اساسی وجود دارد که همه این موارد را به گونه ای خاص در کنار هم قرار می دهد تا زندگی را از آن به وجود بیاورد .
همان موادی که در آنجا به صورت گل در آمده اند ، در شما به عنوان یک انسان به وجود آمده اند . چه تحول باورنکردنی ای ! سطح عمیق و غیر قابل تصوری از هوش وجود دارد که می تواند چیزهای ساده مانند هوا را به زندگی تبدیل کند .
خواه یک درخت ، پرنده ، حشره ، کرم ، فیل یا یک انسان باشد – همه چیز از همان ماده ساده تشکیل شده است. ما این هوش را که باعث زندگی می شود ” آگاهی “ می نامیم. اگر ناآگاه باشید ، حتی نمی دانید زنده اید یا مرده اید. اگر در خواب عمیق هستید ، زنده هستید ، اما از آن اطلاعی ندارید. تنها دلیل تجربه زندگی و زنده بودن آگاهی شماست.
سادگورو افسانه های مربوط به آگاهی را باطل می کند !
افسانه شماره 1: بیداری آگاهی نیست
ماهیت زبان انگلیسی این است که برای توصیف و تعریف چیزهای خارجی بسیار خوب است ، اما وقتی صحبت از ابعاد درونی بسیاری از جنبه های ما می شود ، بسیار محدود است. برای استفاده از اصطلاحات یوگی ، آنچه معمولاً به عنوان آگاهی شناخته می شود جاگروتی است – این به معنای بیداری است. اما ما بیداری را آگاهی نمی دانیم . بیداری حالتی از بدن ، ذهن و انرژی های زیستی درون ماست ، اما این آگاهی نیست.
افسانه شماره 2: خودآگاهی ، آگاهی نیست
آگاهی به معنای خودآگاهی نیست . خودآگاهی بیماری است. نا آگاهی مرگ است . آگاهی فقط به این معنی است که شما با ریشه آنچه که هستید در تماس هستید. آنچه شما به عنوان آگاهی می خوانید یک عمل ، یک ایده یا حتی یک کیفیت نیست – این اساس آفرینش است.
افسانه شماره 3: آگاهی نمی تواند “انجام شود”
آگاهی به این دلیل اتفاق نمی افتد که شما کاری انجام می دهید ، بلکه صرفاً به این دلیل است که به آن اجازه داده اید. زندگی برای شما اتفاق می افتد ، اما این کار شما نیست. آنچه ما به آن آگاهی می گوییم اساس زندگی و وجود شماست . این کاری نیست که شما بتوانید در یک زمان خاص انجام دهید یا انجام ندهید. آگاهی هنوز به این بستگی دارد که آیا شما در این بدن هستید یا از بدن جدا شده اید. سوال فقط این است که آیا در دسترس شما است یا خیر . شما همیشه در دسترس آگاهی هستید – نمی توانید از آن فرار کنید – اما آیا در دسترس شما است ؟
افسانه شماره 4: آگاهی از ذهن نیست
اگر بگوییم آگاهی شما بالا رفته است ، به این معنی نیست که شما هوشیارتر از سگ خود هستید. هشیاری از ذهن است. آگاهی از ذهن نیست ، اما اگر آگاهی فعال باشد ، ذهن را پاک می کند. بیان خود را از طریق ذهن و بدن و از طریق سلولهای موجود زنده پیدا می کند.
آگاهی و مغز – آیا با هم مرتبط هستند ؟
در علوم یوگی چیزی به نام مغز وجود ندارد. مغز فقط بدن است. مثل قلب و کبد ، مغز هم وجود دارد. من فکر می کنم این حس اغراق آمیز بیش از حد آنچه مغز ایجاد می کند ، است زیرا سیستم های آموزشی ما کاملاً روشنفکرانه شده اند. ما فکر می کنیم عقل همه چیز است. در سیستم یوگی ، ما ذهن انسان را به عنوان شانزده قسمت بررسی می کنیم .
این شانزده قسمت در چهار دسته است. اولین مورد بودی است که به معنای عقل است. عقل در اصل مانند چاقو است. از چاقو برای باز کردن وسایل استفاده می کنید. این ذات عقل است که هر آنچه به آن بدهید آن را کالبد شکافی می کند. کل دانش مدرن از عقل بشر بیرون می آید – بنابراین همه چیز با کالبد شکافی است. آنچه می توانید با کالبد شکافی بدانید فقط جنبه مادی زندگی است. با تجزیه و تحلیل نمی توانید زندگی را بشناسید .
عقل ابزاری برای بقا است. اگر عقل تبعیض آمیز نداشتید ، نمی توانستید در این کره خاکی زنده بمانید. بسیار حیاتی است. اما عقل نمی تواند فعالیت کند مگر اینکه حجم مشخصی از حافظه وجود داشته باشد. اگر تمام حافظه خود را پاک کنید ، ناگهان احمق به نظر خواهید رسید. عقل فقط هنگامی هوشمندانه به نظر می رسد که از اطلاعات پشتیبان تهیه کنید.
امروزه گرایش بیش از حد به سمت عقل وجود دارد و سایر ابعاد هوش کاملاً بدون استفاده هستند .
بعد بعدی ذهن آهانکارا گفته می شود که ما کاملاً آن را نادیده گرفته ایم . آهانکارا به معنای ایگو نیست زیرا بیشتر مردم چنین فکر می کنند. یعنی هویت. عقل ابزاری است که از هویت محافظت می کند. هویت ابزاری است که به عقل اجازه می دهد تا به روشی خاص عمل کند. اکنون اگر بگویید ، ” هویت من خانواده من است ” ، عقل شما برای محافظت از آن همه کار خواهد کرد. به نام نژاد ، دین ، ملت ، ما بسیاری از کارها را انجام داده ایم که کاملا احمقانه و غیرانسانی است ، اما آنها را با افتخار بسیار انجام می دهیم زیرا هویت پیدا کرده ایم . اگر عقل چاقو باشد ، دستی که آن را نگه می دارد هویت است.
بعد بعدی ذهن ماناس نام دارد که یک سیلوی حافظه است. حالت های حافظه زیادی وجود دارد. سیستم یوگا بر روی چگونگی فعال کردن ابعاد مختلف حافظه متمرکز شده است زیرا با مقدار محدودی حافظه ، شما مجبور هستید که به روشهای نابالغ عمل کنید. اگر عقل شما فوق العاده توانمند شود ، بسیار مهم است که هویت شما کیهانی یا بی حد و حصر باشد و حافظه آن چنان تکامل یافته باشد که تمام ابعاد حافظه فعال باشد.
از بعد چهارم هوش به عنوان چیتا یاد می شود. این بُعد از هوش است که توسط حافظه خدشه دار نمی شود . حافظه اساس همه اشکالِ رخ داده است. این حافظه ذخیره شده در این بدن است که در مورد رنگ پوست ما تصمیم می گیرد ، یا زن یا مرد بودن ما ، یک انسان یا یک موجود دیگر . حافظه یک امکان فوق العاده است اما یک محدودیت و یک مرز است. مرز بین آنچه تو هستی و آنچه من هستم فقط حافظه است.اما چیتا حافظه ای ندارد. بدون حافظه به معنای بدون مرز است. این یک هوش فراتر از حد است.
چهار بعد از حالات آگاهانه
برای بیداری ، کلمه ای داریم به نام جاگروتی . اگر در حالت جاگروتی هستید ، به این معنی است که بیدار هستید. اگر ده نفر به خواب رفتند و بیدار شدند ، وقتی بیدار می شوند ، همه آنها به همان اندازه بیدار نخواهند شد. ممکن است یک نفر فوراً بیدار باشد ، فرد دیگر ممکن است دو دقیقه طول بکشد ، بیدار شدن فرد دیگری یک ساعت طول می کشد. فرد دیگری به یک قهوه غلیظ احتیاج دارد ، در غیر این صورت بیدار نخواهد شد. مانند این ، سطوح مختلفی از بیداری نیز وجود دارد. این جاگروتی است. این بیداری ، آگاهی نیست.
بعد بعدی آگاهی سواپانا نام دارد که به معنای حالت رویایی است. حالت رویایی برای اکثر انسانها بسیار واضح تر از حالت بیداری است. مثل رفتن به سینما است. اگر به سینما بروید ، مهمترین عامل تأثیر سینما بر شما خاموش شدن چراغها است. اگر چراغ ها را خاموش نکنید ، هر چقدر هم خوب ساخته شده باشد ، سینما خوب نخواهد بود. بنابراین حالت رویایی مانند یک سینما است.
خاموش کردن چراغ ها در تجربه ما پلک ها است. اگر چشمان خود را ببندید ، چراغ ها باید خاموش باشند ، جهان باید بسته شود. این حالت رویایی یک حالت قدرتمندتر از جاگروتی محسوب می شود. جاگروتی یا بیداری برای انجام عمل در جهان مهم است اما برای آگاهی انسان ، از نظر عمیق بودن تجربه ، یک رویا همیشه عمیق تر از قدم زدن در خیابان است.
حالت بعدی سوشوپتی نامیده می شود که به معنای حالت بدون خواب است ، اما ابعادی از آگاهی وجود دارد که شما از آنها آگاه هستید. این یک حالت خواب کاملاً بدون خواب است ، اما شما آگاه هستید. هیچ تصویری یا ویدئویی در ذهن شما اجرا نمی شود ، هیچ کس یا کلمه ای وجود ندارد ، اما شما در خواب هوشیار هستید . اگر واقعاً می خواهید چیزی را در زندگی خود جذب و متجلی کنید این حالت بسیار قدرتمندی است. این چیزی است که باید مورد کاوش قرار گیرد .
آخرین وضعیت توریا نام دارد. این آگاهی است ، جایی که هیچ نوع حافظه ای در آن وجود ندارد. در علوم یوگی ، ما آگاهی را اساساً به عنوان یک هوش فراتر از حافظه در نظر می گیریم. حافظه یک مرز محسوب می شود. این یک نفر است و آن یک شخص دیگر ، صرفاً به این دلیل که این یک نوع حافظه را در خود مجسم می کند و نوع دیگری از حافظه را در بر می گیرد. منظور از حافظه فقط همان چیزی نیست که من به یاد می آورم و شما به یاد می آورید. حافظه ژنتیکی ، تکاملی ، بنیادی ، اتمی ، کارمایی ، بی ذره و مُفصلی وجود دارد. این ابعاد مختلف حافظه به طور روزمره در حال پخش هستند. به عنوان مثال ، امروز ، اگر غذای سگ بخوریم ، تبدیل به سگ نمی شویم . چیزی در درون ما به یاد می آورد ، مهم نیست که چه می خورید ، این فقط باید به یک انسان تبدیل شود – حافظه تکاملی مطلق است .
مردم فکر می کنند که افکارشان آزاد است. این یک شوخی است زیرا حافظه شما همه چیز را تعیین می کند. در یک کلمه ، ما این را کارما می نامیم. کارما اثر باقیمانده تمام حافظه شماست. این بر هر فکر ، احساس و عمل شما تأثیر می گذارد. نحوه نشستن ، ایستادن ، نفس کشیدن ، درک و فهم زندگی توسط این حافظه تعیین می شود. اما یک هوش فراتر از حافظه وجود دارد که ما آن را توریا یا چیتا می نامیم. این آگاهی است.
درجه های آگاهی
همه ما آگاه هستیم ، موضوع فقط میزان آن است . حتی یک سنگ ، یک سگ و یک خوک آگاه هستند. سوال فقط این است که چقدر آگاه هستند. حتی در بین ما ، اینکه چقدر آگاه هستیم ، از فردی به فرد دیگر متفاوت است. این درجه از آگاهی همه چیز را تعیین می کند. برای تشبیه ، مطمئن هستم که همه ما در مرحله ای از زندگی با صابون حباب درست کرده ایم. وقتی با صابون حباب درست می کنید ، قسمت صابون آن بسیار کم است ، قسمت عمده آن هوایی است که می گیرد.
نوع صابون و نحوه جمع آوری آن حافظه شماست. به آن فرم می دهد. اما وقتی حباب ترکید ، چیزی به نام هوای شما و هوای من وجود ندارد. چیزی به نام بدن شما و بدن من ، حافظه شما و حافظه من ، عقل شما و عقل من وجود دارد ، اما چیزی به نام آگاهی شما و آگاهی من وجود ندارد. چه مقدار از آن را به دست آوردید یا حباب شما چقدر بزرگ است ، مقیاس و امکانات زندگی شما را تعیین می کند
چگونه آگاهی را افزایش دهیم ؟
نه می توانید آگاهی را بالا ببرید و نه می توانید آن را پایین بیاورید . فقط از عبارت ” افزایش آگاهی “ در پس زمینه زیر استفاده می کنیم :
اگر شما به شدت با بدن فیزیکی خود هویت پیدا کرده باشید ، مرزهای آنچه شما هستید و نیستید کاملا مشخص است. در این حالت ، شما خود را به عنوان یک وجود جداگانه تجربه می کنید. این بدان معنی است که شما در حالت زنده ماندن هستید ، چیزی که موجودات دیگر نیز در آن هستند. وقتی خود را بدن تشخیص می دهید ، مرزهایی که هستید 100٪ ثابت است.
حتی در حوزه فیزیکی ، هرچه چیز ظریف تری باشد ، مرزها بیشتر از بین می روند. ما همان هوا را تنفس می کنیم که شامل مقداری رطوبت نیز می شود. همانطور که نفس می کشیم ، ما دائماً با آب و هوا مبادله می کنیم. ما با این تبادل بین خود مشکلی نداریم زیرا با آب و هوا هویت پیدا نمی کنیم . اما ما با بدن خود شناخته می شویم و آن را مانند خود می دانیم ، بنابراین نمی خواهیم کسی از مرزهای بدن ما عبور کند.
آنچه ما تحت عنوان آگاهی از آن یاد می کنیم ، ابعاد بسیار ظریف تری از آنچه شما هستید است و معمولاً توسط همه به اشتراک گذاشته می شود. این همان هوشی است که غذا را در من ، در شما ، در همه به گوشت تبدیل می کند. اگر مردم را از شناسایی شدن با مرزهای بدن فیزیکی شان به بعد عمیق تری در درون خود منتقل کنیم ، احساس آنها از ” من ” و ” شما ” کاهش می یابد – ” شما ” و ” من ” یکسان هستند. این بدان معناست که آگاهی در سطح اجتماعی افزایش یافته است.
اساساً ، ما آگاهی را افزایش نمی دهیم . ما تجربه شما را بالا می بریم تا آگاه تر شوید. همه ما تا حدی آگاه هستیم. سوال این است که شما تا چه میزان آگاه هستید. لازم نیست آگاهی خود را بالا ببرید – باید خودتان را بالا ببرید تا به آن دسترسی پیدا کنید و آن را تجربه کنید. آگاهی همیشه وجود دارد. اگر اینگونه نبود ، نمی توانستید نفس خود و غذای خود را به زندگی تبدیل کنید. شما زنده هستید – این بدان معنی است که آگاه هستید. اما تاکنون فقط حداقل دسترسی را دارید. هرچه دسترسی شما بهبود می یابد ، احساس مرز شما گسترش می یابد. اگر با آگاهی هویت پیدا کنید ، همه را مانند خود تجربه خواهید کرد. معنای یوگا این است.
یوگا و آگاهی
کلمه ” یوگا ” به معنی اتحاد است. انسان ها از بسیاری جهات سعی در تجربه این حس اتحاد دارند. اگر این یک بیان بسیار اساسی پیدا کند ، ما آن را تمایلات جنسی می نامیم. اگر بیان عاطفی پیدا کند ، آن را عشق می نامیم. اگر بیان ذهنی پیدا کند ، به عنوان طمع ، جاه طلبی ، تسخیر یا صرفاً خرید برچسب گذاری می شود. اگر بیانی آگاهانه پیدا کند ، آن را یوگا می نامیم . اما روند اساسی و اشتیاق یکسان است . یعنی شما می خواهید چیزی را که خود شما نیستید به عنوان بخشی از خود وارد کنید. شما می خواهید فاصله یا مرزهای بین خود و دیگری را از بین ببرید.
خواه تمایلات جنسی باشد یا یک رابطه عاشقانه ، جاه طلبی یا تسخیر – تمام تلاش شما این است که کاری را انجام دهید که شما به عنوان بخشی از خودتان نیست .
یوگا به معنای یکی شدن با همه چیز است ، یا به عبارت دیگر ، از بین بردن مرزهای شماست .
ما به جای صحبت کردن در مورد آن و عقلانی کردن آن ، در حال بررسی این هستیم که چگونه تجربه خود را از جنبه فیزیکی افرادی که هستید به ابعادی فراتر از فیزیکی ارتقا دهید.
شامباوی ماهامودرا فناوری افزایش آگاهی
این همان کاری است که شامباوی انجام می دهد. شما را به یک منطقه گرگ و میش می برد. شما هنوز در بدن ریشه دارید اما شروع به لمس ابعادی فراتر از آن می کنید ، به طوری که تجربه زندگی شما محدود به بدن شما نیست – شما آن را به عنوان یک پدیده بزرگتر تجربه می کنید. این افزایش آگاهی است. این بدان معنی است که شما همه افراد اطراف خود را به عنوان بخشی از خود تجربه می کنید.
موادی که پنج انگشت دست شما را می سازد مدتی پیش در زمین بود و اکنون این پنج انگشت شماست . چیزی که دیروز در بشقاب شما بود به عنوان غذا ” شما ” نبود. اما شما آن را خوردید و امروز آن را به عنوان جزئی از خود تجربه می کنید. شما قادر هستید هر چیزی را به عنوان بخشی از خود تجربه کنید ، فقط اگر آن را در مرزهای خود قرار دهید. شما نمی توانید کل جهان را بخورید. شما باید مرزهای خود را به روش های مختلف گسترش دهید.
گسترش مرزهای حسی به گونه ای که اگر در اینجا بنشینید ، کل جهان بخشی از خود شما است ، یوگا است. این افزایش آگاهی است. ما این کار را از نظر فلسفی یا ایدئولوژیک انجام نمی دهیم بلکه از نظر تجربی و با استفاده از یک فرآیند تکنولوژیکی که همه می توانند از آن استفاده کنند ، انجام می دهیم. ماهیت یک فناوری به گونه ای است که برای هر کسی که مایل به یادگیری استفاده از آن باشد ، کارساز خواهد بود. شما لازم نیست که آن را باور کنید. لازم نیست آن را بپرستید. لازم نیست آن را در ذهن خود حمل کنید. شما فقط باید یاد بگیرید که از آن استفاده کنید .