فکر کردن بیش از حد یکی از مشکلات حال حاضر انسان ها است …
لحظه ای که با چیزی غیر از آنچه در واقع هستید شناسایی می شوید ، فعالیت ذهن شروع می شود. شما نمی توانید جلوی آن را بگیرید. آیا سعی کرده اید ؟ شما خود را سرگرم می کنید و زندگی را می گذرانید. خود را سرگرم نکنید. فقط 24 ساعت بنشینید و خیلی تلاش کنید تا ذهن را متوقف کنید . خواهید دید که شما را به کجا خواهد برد. در سه روز دچار جنون خواهید شد .
این مثل این است که شما غذای بد خوردید . شما فقط باید از خوردن غذای بد دست بکشید. شما هویت های اشتباهی دارید و به محض اینکه هویت های اشتباه رخ می دهد ، فعالیت ذهن بدون توقف پیش می رود . مهم نیست چه کاری انجام دهید ، نمی توانید جلوی آن را بگیرید. اگر در یک حد مشخص باشد ، فکر می کنید طبیعی است. طبیعی نیست.
شما در سطح جنون پذیرفته شده اجتماعی هستید. همه یکسان هستند ، بنابراین فکر می کنید اشکالی ندارد. اما شما شادی حاصل از به سادگی نشستن در جایی و بدون وجود حتی یک فکر در ذهن خودتان را نمی دانید.
روند فکر کردن
فرض کنید شما شروع به نگاه کردن به یک چیز با شکوه کرده اید ، فکر شما مدتی ناپدید می شود زیرا اتفاق بسیار بزرگتری در حال وقوع بود. یا با چیزی که شما آن را مهم می دانید درگیر شدید ، در آن زمان این فکر برای مدتی ناپدید شد. آن ها زیباترین لحظات زندگی شما بوده اند.
اگر با چیز بزرگتری در تماس باشید ، چیزهای کوچکتر به طور طبیعی نادیده گرفته می شوند. منبع زندگی که در درون شما کار می کند یک پدیده به مراتب بزرگتر از روند فکر است. از آنجا که هرگز با آن ارتباط برقرار نکردید ، این فکر بسیار مهم شده است. یا به عبارت دیگر ، اگر فکر شما بسیار مهم است ، به این معنی است که جایی در درک تحریف شده شما ، آفرینش خالق اهمیتی ندارد. خلق خود شما بسیار مهم شده است.
شما نه به خالق درون و نه به خلقت او توجه نمی کنید بلکه به خلقت خود مشغول هستید. آیا این بدترین توهین در برابر خالق نیست ؟حتی یک لحظه توجه شما به منبع زندگی درون شما تغییر نکرده است. اگر بدانید سعادت این است که بتوانید به سادگی در اینجا بنشینید ، بدون فکر کردن یا انجام کاری ، زندگی بسیار متفاوت خواهد بود.
در تماس بودن با منبع آفرینش
وقتی صحبت از دنیای خارج می شود ، انسانهای مختلف از جهات مختلف قادر هستند. اما وقتی صحبت از درون می شود ، همه ما به همان اندازه توانمند هستیم . این اتفاق نیفتاده است زیرا شما هرگز توجه نکرده اید ، نه به این دلیل که دشوار یا غیرقابل دستیابی است یا به دلیل عدم صلاحیت شما نیست. هر انسانی به همان اندازه برای ماهیت درونی واجد شرایط است.
برای کارهای خارجی ، چه بخواهید بنایی بسازید و چه وعده غذایی بپزید ، یا کاری دیگر انجام دهید ، هرکدام از ما توانایی متفاوتی دارد. اما وقتی صحبت از واقعیت های درونی می شود ، همه ما به همان اندازه توانمند هستیم. این برای یک نفر اتفاق افتاده است و برای یک نفر دیگر اتفاق نیفتاده چون توجه نکرده است .
مردم به این نتیجه رسیده اند که روند معنوی بسیار دشوار است زیرا آنها مرتباً کارهای نادرست انجام می دهند. با دنیای خارج ، متوجه شدید که اگر کار درستی انجام ندهید ، کارایی نخواهد داشت. در مورد درون هم همینطور است. در یک روز خاص ، یک توریست به نزدیکی روستایی آمد و پرسید :
” تا مرکز آیشا یوگا چقدر راه است ؟ “
پسر بچه روستایی گفت: “24996 مایل “
او گفت ، ” چقدر دور! “
پسر گفت: “بله ، از راهی که شما می روید. اگر برگردید ، فقط چهار مایل است. “
شما به یک جهت نگاه می کنید و سعی می کنید معنوی باشید – اکنون این یک راه بسیار طولانی است. شما باید به سراسر جهان بروید و دوباره برگردید. اگر فقط بچرخید ، درست همین جاست زیرا آنچه می خواهید در درون شماست نه خارج از شما.
آنچه در درون شماست ، هیچ کس غیر از شما نمی تواند ان را انکار کند. آیا کسی می تواند ورود شما به فضای درونی تان را انکار کند؟ اگر این اتفاق نیفتد ، باید درک کنید که میل و اراده لازم را ایجاد نکرده اید. دلیل دیگری وجود ندارد.
آیا عقلتان را از دست داده اید ؟!
همین حالا سعی نکنید فکر را سرکوب کنید. بزرگترین اشتباه این است که مردم به شما گفته اند ، “ذهن خود را کنترل کنید.” هنگامی که سعی می کنید ذهن خود را کنترل کنید ، کارتان تمام است ! بگذارید بگوییم که همین حالا شما در حال تمرین شامباوی ماهامودرا هستید. اگر این روند را انجام دهید ، بین شما و بدن و بین شما و ذهن فاصله مشخصی ایجاد می کند .
شما شامباوی را انجام می دهید و به راحتی می نشینید – بدن شما در اینجاست ، ذهن شما در آنجاست و آنچه شما به عنوان ” خود ” می بینید در جایی دیگر است. هنگامی که این تمایز بوجود آمد ، اکنون هیچ مشکلی با ذهن وجود ندارد. هنگامی که شما از ذهن خارج شوید ، مشکلی پیش نمی آید. اگر کسی به شما بگوید ، “شما عقل تان را از دست داده اید ” ، احساس اهانت نمی کنید.
این بزرگترین تعارفی است که آنها می توانند به شما بدهند. آنها به شما می گویند ، “شما یک بودا هستید.” بودا به این معنی است که او از ذهنش خارج است. مردم فکر می کنند دور از ذهن جنون است. جنون نیست. جنون همیشه از ذهن است. اگر از ذهن خود خارج شوید ، صد درصد عاقل خواهید بود. این پایان جنون است. اکنون زندگی را دقیقاً همانطور که هست می بینید.
به محض دیدن زندگی به همان شکلی که هست ، نه روشی که ذهن شما آن را منعکس می کند ، خواهید دید که همه چیز بسیار کوچک است. آنچه ذهن شما می تواند انجام دهد ، کاری که دنیا می تواند انجام دهد ، آنقدر کوچک است که شما فقط می توانید با آن بازی کنید تا جایی که می خواهید. اگر نمی خواهید ، فقط می توانید کنار بکشید. هر دو آگاهانه هستند. اجباری در شما وجود ندارد. لحظه ای که شاهد خود منبع خلقت می شوید ، همه اجباری در شما از بین می رود ، اکنون همه چیز به انتخاب و زندگی زیبا می شود.
زندگی نه به دلیل آنچه اتفاق می افتد ، بلکه به این دلیل که شما تصمیم به انجام آن می گیرید زیبا می شود. هیچ چیز زیبا و زشت نیست. اگر تصمیم به انجام این کار گرفتید و خود را درگیر کنید ، همه چیز زیباست. اگر به شما تحمیل شود یا اجباری باشد ، همه چیز وحشتناک است. همین امر برای فعالیت ذهنی نیز پیش می رود. اگر آگاهانه بود ، می توانستید با ذهن بازی کنید که کاملاً ابزار فوق العاده ای است ، اما به دلیل اجباری بودن ، استرس زا شده است.