مغز بودا توضیح می دهد که چگونه رهبران بزرگ جهان مانند حضرت محمد ، عیسی ، گاندی و بودا با قدرت ذهن خود ، مغز خود را تغییر دادند و چگونه می توانید با استفاده از جدیدترین یافته های علوم اعصاب ، همین کار را انجام داده و به یک فرد مثبت تر ، باهوش تر ، خوشحال تر و انعطاف پذیر تبدیل شوید .
در اینجا 3 درس بسیار کاربردی از کتاب آمده است تا به شما در بهبود زندگی کمک کند:
• با زندکگی مکردن در درد ، پرتاب پیکان دوم را متوقف کنید .
• برای عدم زندگی در حالت تمایل مداوم ، خون سردی را تمرین کنید .
• برای کاهش درد و رنج ، خود را با چیزهای زیادی شناسایی نکنید.
درس یکم کتاب مغز بودا
یک پیکان به اندازه کافی صدمه می زند. با پیله کردن به آن ، درد خود را بدتر نکنید.
نقل قول بزرگی وجود دارد که شما ممکن است شنیده باشید ، که اغلب به بودا نسبت داده می شود ، اما منشاء آن در واقع ناشناخته است.
” درد اجتناب ناپذیره اما رنج کشیدن انتخابی .” ناشناس
تقریباً ایده ای را که هانسون در کتاب توصیف می کند ، بیان می کند ، که می گوید ما در دو سطح ناراحتی را تجربه می کنیم. سطح اول احساس ضربه خوردن توسط یک پیکان را تداعی می کند . این یک احساس ناگهانی درد است ، به عنوان مثال در اثر تصادف ( ضربه زدن به انگشت پا ، لمس یک صفحه داغ ، تصادف با دوچرخه ) ، یک انتظار ناامید ، شکست یا عدم پذیرش . این نوع درد طبیعی است ، همه ما باید در زندگی خود با آن روبرو شویم و و کار زیادی در مورد آن نمیتوانیم انجام دهیم .
با این حال ، بیشتر اوقات ، با پرتاب پیکان دوم به سمت خودمان ، بر اساس اینکه چگونه از نظر جسمی و روحی نسبت به پیکان اول واکنش نشان می دهیم ، آن را بدتر می کنیم. به عنوان مثال ، هنگامی که با دوچرخه خود تصادف می کنید ، ممکن است کسی که دید شما را مسدود کرده نفرین کنید ، یا فوراً به بیمارستان نروید زیرا یک جلسه مهم دارید. همه اینها رنجهایی را به درد شما اضافه می کند ، اما کاملاً تحت کنترل شماست.
شما لازم نیست که هیچ یک از این موارد را انجام دهید. درعوض ، فقط می توانید درد را بپذیرید ، آنچه را که لازم است برای بهبودی زخمهایتان انجام دهید و به زندگی خود ادامه دهید. 99٪ اوقات پیکان دوم بسیار بدتر از حالت اول است ، زیرا ما بعد از ناپدید شدن اولین پیکان ، آنها را به مدت طولانی پرتاب می کنیم ، به عنوان مثال با وسواس چند ماهه برای یک رابطه پایان یافته یا نگرانی از نتایج آزمون.
زندگی به اندازه کافی پیکان را به سمت شما پرتاب می کند ، بنابراین جلوی پرتاب بیشتر به خودتان را بگیرید ، خُب ؟
درس دوم کتاب مغز بودا
با تمرین هر روزه خونسردی و تسلط بر نفس ، از این در به آن در زدن خود داری کنید .
آیا وقتی کودک بودید ، والدینتان به شما گفتند ” خون سردی ” خود را حفظ کنید ؟ این به چه معنی است؟ بیشتر اوقات ، ما از آن در یک زمینه کاذب استفاده می کنیم. وقتی مردم این حرف را می زنند ، غالباً انتظار دارند که بر اساس احساسات عمل نکنید .
به عنوان مثال ، هنگامی که شما در وسط کلاس یک ایمیل دریافت می کنید و به شما می گوید در مدرسه پذیرفته شده اید که بی نهایت دوست داشتید به آنجا بروید ، احتمالا دوست دارید از جای خود بپرید و شروع به رقصیدن کنید ! اگر این کار را انجام دهید ، معلم شما احتمالاً به شما می گوید که ” خودت را جمع و جور کن “. اتفاقی مشابه وقتی که در آستانه ناامیدی هستیم ، قصد انجام کاری دیوانه وار را داریم ، رخ می دهد .
اما خون سردی به معنای پنهان کردن احساسات شما نیست. وقتی خون سردی می کنید ، به اندازه ای احساسات خودتان را تجربه می کنید که اجازه دهید بدون واکنش دائمی به آن ها ، کاملا درک شوند . انجام رقص پیروزی شما درست است. وقتی فوراً شروع به فکر کردن در مورد این می کنید که بعدش چه پیش می آید ، مشکل دار می شود .
خون سردی مدار شکن است. این امکان را به شما می دهد تا ارتباط بین “من در مورد این احساس خوبی دارم” و ” من به بیشتر از آن احتیاج دارم ” یا “از این بابت احساس وحشت دارم” و “باید برای همیشه از این کار اجتناب کنم” را قطع کنید.
شما میتوانید خون سردی واقعی را با توجه کردن وقتی که منحصرا احساس خوب یا بدی دارید تمرین کنید و سپس فقط بیست تا سی ثانیه در این احساس متمرکز شوید . این به شما امکان می دهد اجازه دهید درک شود ، در حالی که در عین حال می پذیرید که درست مانند گذشته است ، بدون اینکه فوراً چیز بعدی را در سر خود تعقیب کنید.
درس سوم کتاب مغز بودا
رنج در زندگی را با عدم شناسایی خود با چیزهای زیادی کاهش دهید.
چه ارتباطی با راهبان بودایی و زندانیان اعدامی وجود دارد؟ آنها احساس خود را رها می کنند. در هر دو انتهای طیف ، روشنگری نهایی و مرگ اجتناب ناپذیر ، رها کردن همه رنج ها را با صلح ، تحقق و پذیرش جایگزین می کند. اما علاوه بر این ، یک احساس قوی از خود مهم است. شما باید از حق خود برای شاد بودن دفاع کنید . اینکه فکر می کنید که هستید به زندگی شما پیوستگی می بخشد و به شما کمک می کند تا خود را از افراد دیگر جدا کنید. هم چنان ، کنار گذاشتن همه چیز و زندگی در جنگل تنها راه حل نیست.
شما به سادگی می بایست با عدم شناسائی با خیلی چیزها ، احساس خویشتن را مهار کنید. هر وقت کلمه ” من “ یا ” خودم “ را با جملاتی با چیزی وارد می کنید ، سرنوشت آن را برای خودتان می کنید . از آنجا که سرانجام همه چیز در جهان به پایان می رسد ، شناسایی بیش از حد با چیزها در نهایت باعث می شود احساس کنید که با فقدان زیادی روبرو هستید و در نتیجه می توانید افسرده شوید.
به عنوان مثال ، اگر یک تُن لباس ، وسایل الکترونیکی و وسایل مادی دارید ، “لپ تاپ من” ، “ژاکت من” ، “تلویزیون من” و “هلیکوپتر کنترل از راه دور من” را زیاد خواهید گفت . مهم نیست که کدام یک از این وقایع بعدی باشد ، شما درد اولین پیکان را حس خواهید کرد ، بنابراین هرچه تعداد بیشتری داشته باشید ، احتمالاً دارت های بیشتری به پرواز در خواهند آمد.
توجه: یک تمرین شخصی که دوست دارم انجام دهم این است که وقتی از خیابان بیرون می روم ، به پشت بام بالاترین بنایی که می توانم ببینم ، نگاه می کنم ، سپس تصور می کنم که خودم را از آن بالا میبینم و به آرامی زوم به جلو و عقب میکنم تا خودم را در فضا ببینم . ( مانند گوگل مپ ) همیشه به من نشان می دهد که من فقط یک بخش کوچک از این چیز بزرگ به نام کائنات هستم .
خلاصه مغز بودا را به چه کسی توصیه می کنم ؟
یک ورزشکار 22 ساله که با درد جسمی زیادی روبرو است ، خانم خانه دار 41 ساله که به اشتراک گذاشتن احساساتش با دیگران را سخت می پندارد و هر کسی که چیزی بیشتر از یک تلفن دارد !
سلام روزتون خوش من هیچ وقت به وقایع اینجوری نگاه نکرده بودم واقعا وقتی زخمی چه جسمی چه روحی به ما وارد میشه درد اون در لحظه هست ولی ما با فکرکردن به پیرامون اون زخم در واقع داریم با یک تکه چوب زخم رو وخیم تر میکنیم پس بهتره تو رفتارهامون در رابطه با وقایع تجدید نظر کنیم
تشکر از سایت زیباتون
سلام ، عرض ادب و احترام . بله کاملا همین طوره که شما میفرمائین . از محبت و مهر شما ممنونیم . براتون آرزوی لحظاتی سرشار از شادی ، آرامش ، سلامتی و عشق داریم